عشق من و بابایی محمد کیان جون عشق من و بابایی محمد کیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

محمد کیان پسر قشنگم

4 ماهگی

سلام سلام صد تا سلام امروز کیان کوچولوی عزیزم و بردیم درمانگاه واسه مراقب های نوزاد آقا پسر خوشگل و خوش اخلاق من خوابید روی وزنه  آفرین پسر خوبم که با خنده هات دل همه رو برده بودی توی درمانگاه  عاشقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بعد هم رفتی واسه اندازه گرفتن قدت   الهی قربون اون قد و بالات برم من  اینجا باید یه نکته رو اضافه کنم که لباس های به این زیبایی رو خودم بافتم  ماشالا به این مامان هنر مند  خلاصه که بعد هم کیان جون  رفت واسه تزریق واکسن به اتاق واکسناسیون که به دلیل دلخراش بودن صحنه ها  عکسی از اون موقعیت نداریم الانم پسر کوچ...
30 دی 1391

4 ماهگی

پسر قشنگم سلام  الهی مامان قربونت بره ! امروز 10/29 و 4 ماه پیش چنین روزی به زندگی دو نفره من و بابا قدم گذاشتی و فقط خدا می دونه چقدر خوشبخت تر از قبلیم با بودن تو  بمیرم الهی فردا باید ببرمت واکسن سه گانه مخصوص 4ماهگی و بزنند برات  البته تو پسر خیلی خوب و شجاعی هستی ولی مامان یکم دلش می سوزه   من که دلم نمی یاد ببرمت زحمتش و مامان جان می کشه دستش درد نکنه خیلی برات زحمت کشید و میکشه و خیلی خیلی براش عزیزی تولد 4 ماهیگیت مبارک گل قشنگم  1000 تا بوس واسه پسر به این ماهی  ...
29 دی 1391

حمام

کیان کوچولوی من سلام قربونت برم که هر روز شیرین تر و خواستنی تر می شی  امروز واسه اولین بار همراه بابا عبد رفتی حمام  اینکه بابا عبد چقدر من و ترسوند و لرزوند سر اینکه سرت و نکنه زیر دوش بماند   ولی خیلی خوش گذشت بهت  و مهمتر از همه اینکه واقعا بهت افتخار می کنم قربونت برم اصلا از حمام نمی ترسی و گریه نمی کنی  دوستت دارم عشقم عافیت باشه جوجوی من      ...
28 دی 1391

آموزش های بابا

پسر ناز نازی من اگه بدونی بابا چه کارایی داره یادت می ده  تو هنوز 4 ماهت نشده ولی داره عادت های خودش و به تو هم یاد میده دیشب اومده دیدم جوراب های تو رو هم از پات در آورده گوله کرده انداخته کنار جوراب های خودش کنار میز تلوزیون وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ...
25 دی 1391

ترانه های موقع خواب

کیان عزیزم باید موقع خوابیدنش حتما براش لالایی بخونیم و یا موزیک ملایم پخش کنیم حالا این لالایی می تونه شامل ترانه های کودکانه ، لالایی های کودکانه یا تصنیف های قدیمی باشه، شاید این مال اینه که مامان وقتی کیان و باردار بود خیلی تو انجمن های شعرو ادبی شرکت کرده بود و خیلی تو مراسم های موسیقی زنده شرکت کرده بود یه لالایی هم بود که وقتی کیان تودلم بود براش شبا می خوندم که الانم وقتی می خونم خیلی خوب آروم میشه لالایی مورد علاقه کیان و با چند تااز ترانه ای کودکانه که خیلی دوست داره رو تو ادامه مطلب براش یادگاری می ذارم لالایی : ١: بهار شده گل اومده  چه چه بل بل اومده عطر خوش بنفشه ها موسم سنبل اومده ...
24 دی 1391

شروع زندگی

سلام پسر قشنگم می خوام داستان شروع زندگی خودم و بابا رو برات تعریف کنم قصه ازدواج ما از اونجایی شروع شد که من و عمه الی سال دوم راهنمایی باهم همکلاسی و دوست بودیم که هنوزم بهترین دوسته واسه ام ، از همون روز ها من عاشق بابات شدم سالها گذشت و ما سال ١٣٨٣ باهم آشنا شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم ولی با مخالفت مامان جان  و بابا جان رو به رو شدیم  خیلی سال گذشت و من هر روز بیشتر عاشق بابا عبد مهربونت می شدم ؛ ما با هم  خیلی زحمت کشیدیم ، خیلی سختی ها و دوری ها رو تحمل کردیم تا تونستیم راضیشون کنیم و در تاریخ ١٢/٢/١٣٨٧ عقد کردیم و به هم رسیدیم و یه سال بعد توی یه روز گرم تو تیر ماه یعنی ١٨/٤/١٣٨٨ ...
23 دی 1391